بمیرم به وقت ِتو .. سید علی جآن ِ صالحی
علي علي علي جان !
آخر اين چه بود که گفتي ؟
حالا دلتنگي و انتظار پشت پرچين اردي بهشت را .. هيچ!
مُردن به وقت شهريور هم .. دُرست!
با آذر هم که خداحافظي کرديم و جانش را بستيم به جان ِ پرندگان پَربسته ايوان ِ خانه
رُبودنِ تخيل خدا در دِي را هم که لبخند زدم
اما قرارمان عاشق شدن در آبان ماه نبود ، بود ؟!
علي جان ؟
يک بار ديگر بشمار،
نترس ، کم نميشود ماه هاي آسمان مان ..
ببين در جمع من و اين بغض ِبي قرار را
بگو بروند هاي دلم را
ببين باز روسريِ خيس پر از بوي گريه َم را بر نرده ها جا گذاشتم
آخر گريستن درياهاي جنوب که کار آساني نبود
هيچکس نفهمد ، تو ميفهمي
ها علي جان ؟
حالا برو به او بگو نَرَود يک طرفي ، يک وقتي .. گُمَش کنم !
من هم ميروم آرزو کنم که آن اتفاق قشنگ بيفتد ..
نظرات شما عزیزان: